اسفند هم نفس های اخرش را میکشد ؛ نفسهایش به شماره افتاده است ومن البومی از خاطرات یکسال را در این دقایق پایانی در ذهنم ورق میزنم.
ورق های اول اشتباهات کوچک و بزرگم را یاداورمیشوند پس تند و بی معطلی از انها میگذرم ،به فصل های خوشش که میرسم قدمهایم را اهسته تر بر میدارم .میخواهم همینجا کنار دلخوشیهایم کمی بنشینم و از اینهمه عطر خوش حضور آدمهای خوب زندگی لذت ببرم.
اگرچه این روزهای خوب و خاطرات شیرین تعدادشان کم است اما عمقشان زیاد است آنقدر زیاد که تا عمق وجودم رخنه کرده است .
تقویم امسال برای من دوفصل بیشترنداشت بهار و تابستان.پاییز و زمستانش را نه دیدم و نه سرمایش را حس کردم .مهربانم امسال برای من بهار در پاییز سرد جوانه زد و بودنت به همه روزهایی که درکنارم هستی جامه خوشبختی پوشید تا بهارامسال برای من زودهنگام با یک بغل شکوفه به رنگ عشق از راه برسد .
هر چه بود دستانی گرم از عشقی آتشین بود و نگاهی زلال وپاک که هرچه بیشتر نگاهشان کنی قلبت بیشتر میلرزد.
بهار امسال برایم تازگی ندارد.من بهار را پیش از همه در اغوش کشیدم و عطر شکوفه هایش را در هر ثانیه به گوش جان شنیده ام وبه قلبم حلاوت عشقی جاودانه وبه دستهایم گرمای دستی مردانه و به چشمانم صداقت یک نگاه معصومانه راعیدی داده ام .
عزیزم روزی بودنت و همه خوبیهایت را در کوچه های این شهر فریاد میزنم و آن روز همه برایشروع بهار یک زندگی به ما تبریک خواهند گفت و من تا ابدیت برای این روزهای خوب خدارا برای محول حالنا ی زودهنگامم شکر میکنم و بر سر سفره هفت سین دلم برای هر لحظه که کنارم قدم برمیداری دعای یا مقلب القلوب میخوانم .
هدیه زیبای خدا به روزهای سرد و تن خسته ام ؛ سال نو مبارک و بهترینها را در این شروع زیبا برایت ارزومندم.وجودت را از وجودم نگیر که بودنت تنها دلخوشی یک نفر هست که شاید گاهی ناخواسته تو را می رنجاند اما تو با همه صبرت بمان و با بودنت برای همیشه شرمنده خوبیهایت نگهش دار که او برای نفس کشیدن به بودنت محتاج است.
#مهتاب