دلخوشی
در اوج نااُمیدی ها و دل تنگی ها،
میان وسوسه های نَفس که خواست آدمی را با بوسه ای نه از جنس عشق بلکه هوس ازآن خود کنم.
نمی دانم از کدام طبقه ی آسمان بر قلب من منزوی نزول کردی. لبخندت رنگین کمان امید بود، نگاهت پر از برق مهر و گرمی، دستانت آغشته به عطری خاص. شاید بوی خوش دلگرمی و ماندن.
آنقدر در وجودت خوبی است که در همان لحظه ی فرودت مرا دچار و آواره کرد، نفهمیدم چگونه در حجم آغوشت حل شدم.
دوباره شکل گرفتم حوّاترین شدم برای تو زمینی ترین آدم از جنس آسمان.
امروز پس از گذر ساعت ها و لحظات بگذار این بار حرف های دلم را با زبانی دیگر بگویم که کسی تا بحال در هیچ کتابی نخوانده.
بدان چقدر بودنت را با تمام وجود دوست دارم و هر روز اشک شوق می ریزم. هرچقدر خدایم را سپاس بگویم کم است.
تو قلب و روحم را اغنا کردی آنقدر که نفَسم می رود لحظه ای که غمگین می شوی، حوّا هیچ چیز خوبی در کنارش ندارد جز تو آدم عاشق.
#رها تمیمی